همچون ساختمان اجسام که از ذرات ریزی به نام اتم ساخته شده است، جامعه انسانی نیز از قرار گرفتن واحدهای کوچکی به نام خانواده شکل گرفته است که جزء اصلی ساختار جامعه به حساب میآیند. همانطور که در ساختار اجسام، رفتارهای اتم و اجزای تشکیل دهنده آن تعیین کننده ماهیت آنهاست، در جامعه نیز ساختار خانواده و اعضای آن نقش بسیار تعیین کننده در شکلگیری یک جامعه دارند. در واقع نوع تربیت فرزندان در خانواده به صورت مستقیم در خصوصیات و ویژگیهای یک جامعه تأثیرگذار است. در واقع تربیت و رشد صحیح فرزندان مهمترین کارکرد خانواده است که آینده یک جامعه را رقم میزند و تعیین میکند که جامعهای سالم شکل بگیرد یا جامعهای منحط و رو به زوال. پس خانواده بنیادیترین واحد یک جامعه است که نقش اساسی و تعیین کننده در شکلگیری و رشد و تعالی یک جامعه دارد.
روانشناسان خانواده را به عنوان یک نهاد زیربنایی و یکی از ساختارهای اصلی جامعه میدانند و بر این باورند که این خانواده است که همراه سایر ساختارهای موجود در جامعه میتوانند رشد و تعالی شخصیت انسان را رقم بزنند. این نهاد بنیادی در جوامع و فرهنگهای مختلف در طول قرون متمادی شرایط متفاوتی را تجربه کردهاند و قالبهای مختلفب به خود گرفتهاند اما با همه این احوال در هر شکل و قالبی همواره کارکردهای مهمی در راستای تحکیم خانواده و تعالی جامعه داشته است. به همین دلیل مطالعه بر روی کارکردهای خانواده همواره مورد توجه بوده است و مطالعات متعددی بر روی آن صورت گرفته است تا بتوانند برای داشتن خانوادهای سالم و در نهایت جامعه سالم کارکردهای مهمی برای خانواده تعریف کنند.
کارکرد خانواده
هرگاه سخن از کارکردهای خانواده به میان میآید اولین چیزی که به ذهن افراد میرسد تربیت فرزندان در خانواده است که به عنوان نقش اصلی خانواده در جامعه شناخته میشود. اما شاید بتوان گفت که تربیت فرزندان تنها بخشی از کارکردهای خانواده در جامعه میباشد که از اهمیت خاص خود برخوردار است. کارکردهای خانواده در پنج دسته تقسیمبندی میشوند که عبارتند از:
- انجام وظیفه
- ارتباط
- نقش
- دخالت عاطفی
- کنترل
انجام وظیفه:
وظایف در خانوادهها با هر نوع فرهنگی تقریبا مشابه است که در سه دسته تقسیم میشوند:
وظایف پایه: که تأمین نیازهای اولیه زندگی مانند تأمین خوراک، پوشاک، مسکن، امنیت و مراقبتهای بهداشتی را شامل میشوند.
- وظایف تحولی: این نوع از وظایف به صورت موازی با نیازهای اولیه مورد توجه قرار میگیرند و ضامن رشد سالم اعضای خانواده هستند. وظایفی مانند فراهم کردن زمینه آموزش در خانواده، تأمین محبت، تکریم متقابل اعضا، درک متقابل اعضا، صمیمت میان مرد و زن و والدین با فرزندان از جمله این نوع وظایف هستند.
- وظایف بحرانی: این دسته از وظایف شامل وظایف خانواده در حوادث و رخدادهایی است که در طول زندگی رخ میدهد و توانایی آنها در مقابله با این رخدادها میباشد. از جمله این وظایف میتوان به روبرو شدن با مرگ عضوی از خانواده، ابتلای یکی از اعضای خانواده به بیماری شدید، از دست دادن شغل یکی از اعضا و یا نقل مکان از شهری به شهر دیگر اشاره کرد.
ارتباط این سه دسته وظیفه در خانوادهها به صورت سلسله مراتبی است یه این معنی که اگر وظایف پایه توسط خانواده به خوبی انجام نگیرند، وظایف تحولی و بحرانی نیز به خوبی انجام نخواهند گرفت. همچنین اگر وظایف تحولی به خوبی انجام نشوند ممکن نیست وظایف بحرانی به خوبی انجام بگیرند.
در مورد اهمیت انجام وظیفه در کارکرد خانواده باید گفت که انجام صحیح هریک از وظایف پایه، تحولی و بحرانی تضمین کننده موفقیت خانواده خواهد بود و اجرای صحیح هر کدام باعث میشود که آرامش در خانواده و در میان اعضای آن برقرار باشد. در صورتی که خانواده قادر به انجام صحیح این وظایف نباشد و در انجام آنها شکست بخورد، خانواده با سردرگمی و ویرانی روبرو میشود. در واقع یکی از عناصر تحکیم خانواده عمل به این وظایف اصلی توسط اعضای خانواده است.
زندگی خانوادگی تنها به همان خانواده محدود نمیشود و به نوعی زندگی اجتماعی است که لازمه شکلگیری و سامانگیری زندگی اجتماعی تعاون و همبستگی و همکاری همه اعضای درگیر در آن زندگی میباشد. در واقع انسان به تنهایی و بدون همکاری و تعامل با دیگران نمیتواند زندگی کرده و نیازهای زیستی و روانی خود را برآورده کند به همین دلیل اعضای یک خانواده برای رسیدن به رشد و تعالی و برآورده شدن نیازهایشان به یاری و همکاری یکدیگر نیاز دارند.
همانطور که گفته شد تربیت فرزندان در خانواده تنها نقش والدین نبوده و وظایف سهگانه یک خانواده در قبال اعضای خود به صورت سلسله مراتبی به یکدیگر وابسته هستند. اگر خانوادهای در تأمین نیازهای اولیه ناتوان باشد پیامدهای ناگواری در انتظار آن خواهد بود. روی آوردن به سرقت و بزهکاری فرزندان، تن دادن به خودفروشی در بین زنان و سایر آسیبهای از این دست از جمله پیامدهای ناتوانی خانوادهها در تأمین نیازهای اساسی و اولیه خانواده است. ناتوانی خانوادهها در انجام وظایف تحولی نیز پیامدهایی را در پی دارد که مهمترین و اصلیترین ایجاد مشکلات روانی و عاطفی در بین اعضای خانواده است. اختلالات و نارساییهای شخصیتی، خلقی و رفتاری جزو پیامدهایی هستند که ریشه در ناتوانی خانوادهها در انجام وظایف تحولی دارد. این امر به این دلیل است که یکی از نیازهای اساسی انسان محبت، عاطفه و توجه دیگران است.
انجام وظایف تحولی و نقش آن در کارکرد خانواده به قدری مهم و حیاتی است که آبراهام مزلو در هرم نيازهاى خود، از دوست داشتن و دوست داشته شدن به عنوان يك نياز روحى نام مىبرد؛ يعنى همانگونه كه انسان از عاطفه و توجه خويش ديگران را بهرهمند مىسازد، دوست دارد از عواطف و ابراز محبت ديگران بهرهمند شود. به ویژه اگر این محبت و عاطفه از سوی افراد مهم زندگی مانند اعضای خانواده باشد برای افراد از اهمیت ویژهای برخوردار است. به همین دلیل است که در خانوادههایی که در انجام این وظیفه ناتوان هستند اعضای آن دچار اختلالات روحی و روانی میشوند.
وظایف بحرانی خانواده نیز از اهمیت ویژهای برخوردار است. هنگامی که یکی از اعضای خانواده یا همه اعضای آن با یک شرایط بحرانی که از لحاظ عاطفی تکان دهنده است روبرو میشوند، مانند فقدان یک عزیز یا دوست صمیمی یا بیماری سخت یکی از اعضای خانواده، ممکن است شرایطی به وجود آید که جبران پیامدهای آن طولانی و دردناک باشد. اینجاست که خانواده و اطرافیان در پشت سر گذاشتن این بحرانها نقش مهمی ایفا میکنند و میتوانند در کاهش تألمات روحی ناشی از این بحرانها مؤثر واقع شوند. اگر خانوادهای در زمان روبرو شدن با این بحرانها نتواند وظایف خود را به خوبی انجام دهد ضربات جبرانناپذیری به خانواده و اعضای آن وارد خواهد شد.
ارتباط
یکی دیگر از ابعاد کارکرد خانواده بحث ارتباط میباشد. هنگامی که سخن از ارتباط میشود به عنوان یک واژه و اصطلاح تعریف شده در نظر گرفته میشود اما اگر با دقت به آن بنگریم این سوال در ذهن ما نقش میبندد که به راستی ارتباط چیست و عملکرد آن چگونه است؟ هر ارتباطی که نقش سالم و سازنده داشته باشد از سه ویژگی مهم و کلیدی برخوردار است:
- سادگی و صداقت: به این معنا که اگر یک ارتباط سالم باشد اشخاصی که درون آن هستند بدون پردهپوشی و یا صراحت کامل نظرات خود را بیان میکنند و احساسات خود را صادقانه ابراز میکنند، خواه این احساسات مثبت یا منفی باشند.
- همدلی و توجه: یکی دیگر از نشانههای ارتباط سالم این است که طرفین ارتباط به احساسات یکدیگر احترام گذاشته و بها میدهند و در طول ارتباط تلاش میکنند تا بتوانند طرف مقابل خود را درک کنند.
- احساس امنیت و اعتماد: یکی دیگر از ویژگیهای مهم یک ارتباط سالم این است که طرفین ارتباط اعتماد کامل به یکدیگر داشته باشند و به حدی احساس امنیت خاطر داشته باشند تا بتوانند مسائل و مشکلات خود را به طور سازنده با یکدیگر در میان بگذارند.
ارتباطی که در خانواده میان اعضا شکل میگیرد و نقش مهمی در تحکیم خانواده دارد بر دو نوع است: ارتباط کلامی و ارتباط غیر کلامی.
ارتباط کلامی مهمترین نوع ارتباط میان اعضای خانواده است که در تربیت فرزندان در خانواده نیز نقش بسیار مهمی ایفا میکند. این نوع ارتباط از این جنبه اهمیت دارد که چون با زبان و گفتار و ابزارهای کلامی همراه است و با جنبههای دیگری مانند تن صدا، سرعت گفتار، لحن و … همراه میشود بسیار تأثیر گذار است. این نوع از ارتباط، یک ارتباط صریح و روشن و بدون واسطه است که در هنگام برقراری ارتباط طرف مقابل را کمتر دچار سردرگمی و اشتباه میکند و فرد شنونده قادر است به خوبی و به صورت شفاف نیاز گوینده را درک کرده و به آن پاسخ مناسب دهد. به همین علت اگر خانوادهها زمانی را برای گفتگوی اعضای خانواده اختصاص دهند نیازهای یکدیگر را به راحتی درک میکنند. ارتباط کلامی یکی از ابزارهای مهم در تعیین نقش مادر در تربیت فرزندان دارد.
ارتباط غیر کلامی مانند نوع کلامی از اهمیت بالایی برخوردار است و با توجه به بافت ارتباط نیازهای مختلفی را برآورده میکند. نوع غیر کلامی ارتباط این پتانسیل را دارد که به طور کامل جایگزین ارتباط کلامی شود. گاهی شرایطی به وجود میآید که ما برای برقراری ارتباط با طرف مقابل قادر به استفاده از کلام نیستیم به همین دلیل باید از ابزار غیرکلامی مانند حرکات بدن خود استفاده کنیم. ارتباط غیرکلامی مکمل ارتباط کلامی است به این معنی که میتوانند حالات عاطفی را منتقل کنند و بر غنای کلماتی که برای ارتباط استفاده میکنیم بیافزایند که به نوعی نشان دهنده حالات درونی ما باشند. به عنوا مثال در هنگام ارتباط کلامی با لبخند زدن نشان میدهیم که خوشحال هستیم. در واقع نوع غیرکلامی ارتباط جزء مهمی از فرایند ارتباط هستند که به عنوان مکمل ارتباط کلامی حالات و احوالات درونی ما را به فرد مقابل منتقل میکنند.
نقشها
از آنجا که نقش پدر و نقش مادر در تربیت فرزندان از اهمیت ویژهای برخوردار است، یکی دیگر از جنبههای کارکرد خانواده تعیین نقشها میباشد. نقشها در خانواده را میتوان به این صورت تعریف کرد: رفتارهاى توصيه شده و تكرارى موجود در مجموعهاى از فعاليتهاى دوجانبه با ساير اعضاى خانواده. در واثع انجام وظایف در خانواده به صورت صحیح وابسته به این موضوع است که نقشها در خانواده به صورت مناسب تخصیص داده شده باشند و اعضای خانواده بتوانند با توجه به نقشی که به آنها اختصاص داده شده است وظایف خود را انجام دهند. در واقع باید در خانواده نقش هریک از اعضا بر اساس توافق تعیین شده و به عمل درآید. یکی از عواملی منجر به تحکیم خانواده و روابط درون آن میشود این است که اعضای خانواده بر اساس نقش خود در خانواده به صورت یکپارچه عمل کنند.
اهمیت تعیین نقش در خانواده از این جنبه قابل بررسی است که نقش مهمی در ایجاد آرامش روانی در محیط خانواده دارد. در خانوادههای سنتی رسم بر این بود که بسیاری از نقشها بر عهده یکی از اعضا که معمولا پدر خانواده بود قرار میگرفت و عملا تقسیم نقش و کار صورت نمیگرفت. به عنوا مثال نقش زنان و دختران در خانوادههای سنتی انجام دادن کارهای داخل خانه و نقش مردان و پسران انجام دادن کارهای خارج از خانه بود که به همین ترتیب کارهای سنگینتر در خانه و خارج از خانه به زنان و مردان و کارهای سبکتر به دختران و پسران واگذار میشد.
بر اساس الگوهایی که روانشناسان ارائه دادهاند نقشهای موجود در خانواده در دو بخش متمایز قرار میگیرند: نقشهای ضروری و سایر نقشها. نقشهای ضروری در خانواده به نقشهایی اطلاق میشود که مربوط به تأمین امور مادی، تغذیه، حمایت اعضای خانواده، ایجاد مهارتهای زندگی و حفظ و کنترل نظام خانواده میشود.
دخالت عاطفی
یکی دیگر از جنبههای کارکرد خانواده دخالت عاطفی است. نیازهای عاطفی و هیجانی از اساسیترین نیازهای اعضای خانواده هستند که میتوان به دوست داشتن، مورد محبت قرار گرفتن، عشق ورزیدن به دیگران، مورد حمایت قرار گرفتن از سوی اعضای خانواده و … اشاره کرد. برخی از نیازهای عاطفی هستند که میتوانند توسط افرادی خارج از خانواده برآورده شود که به نوعی نقش جامعه در تربیت فرزندان را نشان میدهد. اما باید به این نکته توجه کرد که بهترین محیطی که به شکل آرمانی و ایدهال میتواند پاسخگوی نیازهای عاطفی فرزندان باشد، محیط خانواده است.
دخالت عاطفی را میتوان به این صورت تعریف کرد: درجه و كيفيت علاقه و نگرانى اعضاى خانواده نسبت به يكديگر. دخالت عاطفی به انواع مختلفی تقسیمبندی میشود که به شدت علاقه خانواده به یکدیگر، میزان احساس وظیفه اعضای خانواده نسبت به هم و … بستگی دارد. این دستهبندی به این صورت است:
- عدم دخالت(فقدان دخالت): این شرایط در خانوادههایی مشاهده میشود که اعضای خانواده در آن مانند غریبههایی هستند که تنها در یک خانه مشترک زندگی میکنند. در واقع اعضای این خانوادهها کاری به یکدیگر ندارند و هرکسی در این فکر است که کارها و مشکلات خود را رفع کند.
- علاقه (دخالت): در این نوع از خانوادهها ارتباط به بهترین شکل ممکن شکل گرفته است و آمیختگی اعضاء خانواده، از احساس وظیفه و محبت و علاقه اعضا به یکدیگر نشأت میگیرد.
- آمیختگی خودخواهانه: در این نوع خانوادهها آمیختگی موجود بیشتر به این خاطر است که عضوی از خانواده برای دست یافتن به منافع شخصی با عضو دیگری از خانواده همراه شده است و این آمیختگی به خاطر مراقبت و محبت نسبت به عضو دیگر نیست.
- دخالت دلسوزانه: در این نوع خانوادهها اعضاء به درک واقعی نیازهایی که اعضای خانواده دارند دست یافته و بر همین اساس به سایر اعضا ابراز علاقه میکند و پاسخهایی دریافت میکنند که این نیازها را برآورده میکنند.
کنترل
این بعد از کارکرد خانواده که نقش مهمی در تحکیم خانواده و روابط میان اعضای آن دارد کنترل است که از ناشی از تأثیرات اعضای خانواده بر یکدیگر است. در واقع اعضای خانواده میتوانند بر روی رفتارهای یکدیگر کنترل داشته باشند. اگر این کنترل به روش صحیح و با ابزراهای مناسب صورت بگیرد نتیجه آن سازندگی و بالندگی اعضای خانواده خواهد بود و به همچنین سبکهای کنترلی غلط در خانواده، بیتفاوتی، بینظمی و تنبلی را بر محیط خانواده حاکم میکند.
کوچکترین و اساسیترین واحد در هر جامعه که تأثیر مستقیم در ساختار آن جامعه دارد خانواده است. تربیت فرزندان در خانواده به عنوان اصلیترین کارکرد خانواده در جامعه شناخته میشود که در ساختن یک جامعه سالم و رشد یافته نقش بسزایی دارد. در واقع هر چقدر که فضای خانواده، روابط حاکم بر اعضای خانواده، وظایف اعضا، نقشهای هریک از اعضای خانواده به نحو صحیح و اصولی شکل گرفته و به اجرا درآمده باشد، رشد و تعالی بر آن خانواده حاکم شده و آینده اعضای آن به بهترین شکل ممکن رقم میخورد که نتیجه نهایی آن، شکل گرفتن یک جامعه رشد یافته، سالم و متعالی است.
Responses